کد مطلب:210928 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

یک بحث فلسفی درباره عادت
از دانشمند معاصر آقای قائمی نیشابوری

بسم الله الرحمن الرحیم



عشق یارم در دل ویرانه تا بنموده مأوا

از كشاكش های گوناگون گردون نیست پروا



سد بین عاشق و معشوق نتوان شد رقیبا

گرچه نتوانی شدن سد بین صورت با هیولا



عاشق و معشوق خود عشقند و از عشقند مشتق

گر نباشد عشق نبود عاشق و معشوق پیدا



شكر لله خود منم محبوب و محبوب است جانم

فرق حمل هوهو از محور عقل است ملغی



خارج از حد زمان و از مكانم نیك بنگر

تا كه یابی فارغ از زندان و قیدم چشم بگشا



قید چبود تا قدم در عالم مطلق گذارد

پشه كبود تا كه بتواند شدن صیاد عنقا



هر كسی از وهم خود ما را به نوعی می شمارد

آن یكی تبعید و آن یك از ره قوسین ادنا



لا بشرط مطلقم در شرط و قیدی می نگنجم

گرچه با هر شرطی و قیدی نمایندم تماشا



شاهد بزم حضورم فارغ از حور و قصورم

بیند از خاك نشابورم به صورت چشم اعمی



جزء جزئی داندم بیند مقید هم مقید

كلی مطلق ز خود یابد مرا سرا و جهرا





[ صفحه 483]





خویش بیند هر كس و ما را توهم می نماید

جز تصور نیست آن كو بنگری ز اعلا و ادنی



ما مبرا از چه و چونیم و در دریای وحدت

غوطه ور و از لوث و قید عالم كثرت معرا



نیست جاهل ساكن اندر بستر خود لیك كامل

ساكن است ار باشد اندر سیر دشت و كوه و صحرا



چون سكینه نازل اندر دل شود ساكن شود دل

گر برد چرخش گهی بر زیر و هنگامی به بالا



شادی و انده نباشد غیروهمی و خیالی

كه انبساط و انقباضی آرد اندر قلب برنا



از وفاق عادت آید بسط و عكسش قبض آرد

این بود نیك و بد و شادی و غم در دار دنیا



ای بسا عادت كه منفور است در عادات دیگر

ای بسا طاعت كه عصیان است نزد اهل تقوی



خوب تر از سینه ی مرغ است از آثار عادت

سوسماران در عرب خرچنگ و حلزون در اروپا



قوم موسی را پیاز و سیر بد مطبوع لیكن

بود نامطبوع از تأثیر عادت من و سلوا



چون نبود این شادی و غم نیك و بد را اصل گفتا

كه عسی ان تكرهوا خیر لكم حی توانا



پس بدو نیك است و شادی و غم امر اعتباری

كه اندر آفاق حقیقت ز این زخارف نیست پیدا



طبع و عادت نیست جز تصویر ذهنی خیالی

كه از صباوت جلوه داد این را بد آن را نیك استا



آنچه بر ذهنت ملایم نقش بست از عهد طفلی

نیك پنداری و ضدش را بد این است اصل و مبدا





[ صفحه 484]





آن یكی بالا شمارد قله ی هیمالیا را

وان یكی را تخت شوكت در درون خانه بالا



آنكه خارج از صور او را چه بالائی چه پستی

وانكه فارغ از نقوش او را چه اینجائی چه آنجا



مرد كامل عبد و تسلیم است در رأی الهی

نیك و بد یا شادی و غم نیست نزد مرد دانا



شرط شخص سالك آن باشد كه از راه اطاعت

میل خود را محو سازد در هوای میل مولا



چون كه میلت میل او شد چرخ بر میل تو گردد

بر مذاقت از ثرا دارند جنبش تا ثریا



میل تو چون میل او شد میل او میل تو گردد

می شود بهر تو حاصل زین تبرا این تولا



شكر كه اندر مهد امنی و امانی جای دارم

كه فروتر باشد از دامان من دست بلایا



از تعین چون معرایم چه آزادی چه قیدی

حبس چبود از زمان و از مكانم چون مبری



بحر تجریدم مدان چون قطره با گل هم نشینم

نور محضم كی تواند شد حضیض ظلمتم جا



من سراج نور ذاتم ظلمت از من محو گردد

عیشم اندر نور خود باشد چه در اسفل چه اعلا



نو را در گور اگر سكنا دهی ظلمت نبیند

كور در ظلمت بود گر باشدش خورشید مأوا



با دل آزرده بازی كردن از كوریست بالله

ورنه كی بر شیشه ی بشكسته كوبد مشت بینا



دست مالد كور و پندارد شكاری می نداند

شیر درد زهره گر بیند به معنی صورت ما





[ صفحه 485]





قائمی چبود به جز اسمی مركب از حروفی

كی مقید گردد اندر اسم انوار مسمی



آن یكی گوید كه شد بر بادشان و اعتبارات

دیگری گوید كه شد كاشانه ات بر باد یغما



گه خبر آید كه مامت در فراقت زار گرید

نامه ای آید كه طفلانت همی گویند بابا



من چو الوندم كه از باد حوادث می نجنبم

رو به درگاه الهی دارم و گویم خدایا



چون به قرب حضرتت باشم چه غم دارم به دوران

چون تو را دارم چه انده گر ندارم هیچ كالا



قائمی از ذات پاكت دائما قرب تو جوید

نی زن و فرزند و ملك و مال نی دنیا نه عقبی



نیست عاشق آن كه از محبوب جز محبوب جوید

نیست مخلص آن كه از تو جز تو را دارد تمنا



در هزار و سیصد و پنجاه و شش گفت این سخن را

قائمی آن دم كه در زندان مشهد داشت سكنا [1] .



به منظور تقدیم به محضر انور حضرت مستطاب فاضل ارجمند و حكیم دانشمند ثقه الانام آقای عمادزاده دامت افاضاته تحریر شد.


[1] آقاي مصطفي قائمي نيشابوري متولد 1268 سردفتر نيشابور از دانشمندان و حكماي الهي و فضلاي معروف معاصر مي باشند كه چكامه بي نظير بالا را درباره عادت به نام اين جانب عنايت فرمود و براي اولين بار طبع و نشر مي شود.